اتوبوس سواری
روز دهم ماه رمضون بود و عزیز جون با دوستای دوره قرانشون میخواستن واسه افطار برن یکی از باغات شاندیز .عزیز جون خیلی دوست داشتن که من و شما هم همراهشون بریم منم از اونجا که شما خیلی خوش سفری و تا حالا هم سوار اتوبوس نشده بودی دعوت عزیز جون رو قبول کردیم و رفتیم وکلی هم بهمون مخصوصا به تو خوش گذشت اینم به روایت تصویر اولی که سوار اتوبوس شدیم چون از این اتوبوس قدیمیها بود واسه من حکم نوستالژی داشت و شما هم کلی ذوق میکردی اینم شواهدش و بعد هم که رسیدیم یک سرسره فلزی بود که با دوستی که اپیدا کردی به اسم کامیاب که خیلی هم پسر خوبی بود شروع کردی به بازی و منم یک دقیقه نشستم چون سرسره خیلی خطرناک ب...
نویسنده :
ملیحه
21:37