پریاپریا، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

دخترآسمانی من

مراسم پوشک گیری آغاز می شود

1392/3/13 9:15
نویسنده : ملیحه
389 بازدید
اشتراک گذاری

دختر مامان از یکشنبه ،تاریخ 5 خرداد 92 ،تصمیم گرفتم که از پوشک بگیرمت.

البته یک ماه بود که داشتم آماده ات میکردم یعنی با پوشک بودی ولی میبردمت دستشویی و با اونجا آشنات کردم و توضیح واضحات واست میدادمنیشخند که همه میرن اینجا جیش و پی پی میکنن البته ببخشیدخجالت

و وقتی پی پی میکردی پی پی محترم رو با دستمال بر میداشتم و مینداختم توی دستشویی و بهت مگفتم که مامانی پی پی میخواد بره خونش باید باهاش بای بای کنیمفرشتهتو هم با خوشحالی بای بای میکردی و منم سیفون رو میکشیدم و همچنان که پی پی میرفت به خونش به قول خودمون منم به یاد روزهای بارداریم و یکی از کابوسهای بارداریم فکر میکنم .اون چیه؟

میگم الان بهتون.....

کابوس دوران بارداری من این بود که وقتی شما پی پی میکنی من چه طوری باید با این صحنه مواجهه بشم سبز و چه طوری عوضت کنم که دستم حتی یک اپسیلون به پی پی نخوره تعجبواای که  من نمیدونستم خدا تا این حد مادر رو عاشق می آفرینه و می دیدم که هر بار این کابووسم رو به مامام میگفتم میگفت مادر جون بذار بیاد بعد بهت میگممژه

خوب حالا بر گردیم به موضوع خودمونچشمک

خلاصه از یکشنبه با کلی مطالعه که دوران حساسی هست باید کاملا خونسرد بود و بذارین بچه خودش لگنشو انتخاب کنه و هزاران مطلب دیگه که از دو ماه پیش میخوندم ،مراسم رو شروع کردم

ولی وای که خیلی سخته تا الان که روز  سوم هست ،نمی گی که جیش داری  و من خودم میبرمت توی دستشویی و کلی آب بازی و شعر و فرشته مهربون جایزه میده و .... کارتو میکنی ودیروز هم که بردیمت خودت قصریت رو انتخاب کنی و انتخاب هم کردی و دوست داشتی خودت برداریش و هر مغازه هم که میرفتیم که خرید کنیم این صندلی پادشاهیت رو میذاشتی وسط مغازه و مینشتی روش و کلی ذوق میکردی و هر کسی هم که از کنارت رد میشد کلی میخندید و خوشش میومدفرشته

روی صندلیت به بهانه خوندن کتاب حسنی نگو بلا بگو و عروسک بازی یکم میشینی ولی کلا قصریت روبه عنوان جایی برای جیش کردن هنوز به رسمیت نشناختیشاز خود راضی

و من این چند روز یا در حال شستن شما و یا شستن لباسهای کثیف شده و یا کر دادن جاهایی که نجس شده واقعا آخر شب خسته میشم و وقتی کم میارم میگم باید صبر کنی نباید تن صدات بلند بشه و هزار تا باید دیگه

این رو هم بگم که وقتی بیرون از دستشویی جیش میکنی منو صدا میکنی مااااامااااااان و از این لحنت میفهمم بللللله کار از کار گذشته و با شتاب برای جلو گیری از اینکه جای دیگه کثیف بشه میبرمت دستشویی و بین مسیرچشمکبهت دلداری میدم که اشکال نداره دفعه بعد بگو بریم دستشویی و ...و قتی مراسم شستو تمام میشه و پارچه ات رو دورت میپیچونم که بیایم بیرون منو یک بوس آبدار میکنی و توی چشمهات میخونم که میگی مامان ممنونم  وایییی که چقدر میچسبه بغلو خشم فرو خورده ام بابت جیش کردن شما تمام تبدیل به لذت بی حد و حصری میشه که بیا و ببین قلب

و فهمیدم خیلی مطلب میخونیم ولی عمل کردن بهش سخت تر از خوندنشه

میدونم که باید مادر کافی باشم نه مادر کامل

امیدوارم بتونیم راحت این پروسه با هم بگذرونیم

مامانی خیلی دوست دارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان ساره
8 خرداد 92 9:51
ايشالا به راحتي ميگذره و مياي از تجربياتت واسمون ميگي مامان مهربون... ولي همچنان آرامشت رو حفظ كن شما
هاله
9 خرداد 92 20:17
آفرین ملیحه یه خان دیگه از هفت خان رو داری میگذرونی
من که هنوز مشغول خان اولم!
راستی خان درسته یا خوان؟!!


ممنونم عزیزم
راستش فکر کنم خان درسته ولی این خان واسه من سختتر از همه خانهای پشت سر گذاشته هست واسه همین خیلی به املاش دقت نکردم خخخ
هدی مامان مبین
15 خرداد 92 14:50
ملیحه جان خداروشکر که شروع کردی و دخترکت هم کم کم باهات همکاری میکنه...خداقوت...ما هم در مسیریم.... خصوصی رو چک کن
شادی
17 خرداد 92 17:45
موفق باشی ملیحه عزیزم .
امیدوارم هر دوتون با آرامش این مرحله رو پست سر بزارید .


ممنونم شادی جون
سپید ماما علی
18 خرداد 92 17:31
ملیحه جان خدا قوت

به نظرم این مرحله از تمام مراحل سخت تره
امیدوارم به زودی پریا جونی باهات همکاری کنه که کمتر خسته بشی



ممنونم سپیده مهربون
سوسن(مامان پرنسس باران)
19 خرداد 92 16:48
امیدوارم با موفقیت این پروژه رو پشت سر بگذارین.

منم از هفته ی دیگه میخوام شروع کنم.

ببوس دختر آسمونی رو

ممنونم سوسن عزیزم
انشالا موفق باشی
خاطره مامان بردیا
24 خرداد 92 13:58
موفق باشی مامانی . امیدوارم زیاد مرحله سختی نباشه