پریاپریا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دخترآسمانی من

تولدت مبارک

امروز روز تولد توست گل بهاری من دو تا 365 روز، با هم بودنمان را جشن میگیریم با اومدن تو خوشبختی من و باباجون رو رنگ و لعاب دیگه ای به خودش گرفت رنگ گلهای بهاری بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست و قشنگترین روزم روز شکفتن توست تولدت مبارک     ...
15 ارديبهشت 1392

روز مادر مبارک

دخترکم ! شکوفه بهاری من، گل بهشتی من ، فرشته اردیبهشتی من با اومدنت دو ساله که به من واژه مقدس مادر رو هدیه کردی دو ساله که میفهمم مادر یعنی چه دو ساله که فهمیدم مادر یعنی عاشق همیشه نگران دو ساله که فهمیدم مادر یعنی بی خوابی شبانه برای اینکه نکنه تو پتو روت نباشه ، نکنه تبت از 38 بره بالاتر دو ساله که فهمیدم مادر یعنی وقتی خواب بد میبینی دستهات رو بگیره و موهات رو نوازش کنه تا تو آروم بگیری دو ساله که فهمیدم مادر شدن یعنی با لبخند های تو بخندی توی این دو سال فهمیدم سنگینی این واژه مقدس را بر شانه های ضعیفم حالا میفهمم مادرم ،که  تو چرا همیشه نگران بودی و من  چه بی رحمانه محاکمه ات میکردم . دوستت دارم مامان ...
15 ارديبهشت 1392

بذار بو کنم عطر تنت رو عزیز دل مادر!

عزیز دلم تازگیها وقتی میخوای بخوابی خودت رو میچسبونی بهم و منو تند تند بو میکنی نمیدونی که من بیشتر از تو با بوی تن بهاریت سر مست میشم اونقدر بوی بدن کوچولوت به من آرامشی بزرگ میده که با هیچی عوضش نمیکم   ...
27 فروردين 1392

پریا مریض میشود

عزیزم الان چهار  روزه که مریضی یک بیماری ویروسی که بین کودکان شایع شده،این بود تشخیص دکترت،روز اول تهوع داشتی و بعد هم بی حال همش دلت میخواد که بخوابی و وقتی با بی حالی میگی مامان جون لالا دارم انگار قلبم از سینه کنده میشه . گل مادر هر وقت مریض میشی فقط من نیستم که برات مادری میکنم ، دل یک مادر مهربون دیگه هم واست ،یا بهتر بگم واسمون میتپه اونم کسی نیست جز عزیز جونت. و من توی این لحظات سخت میفهمم  مادر که میشی باید تا آخر عمرت مادری کنی . همین جا میتونم بگم که همیشه همه زحمتهای ما چه موقعی که شما نبودی  و باباجون ماموریت میرفت و چه وقتی باردار بودم شما رو و چه حالا که به دنیا اومدی خونه عزیز جون و پدر جونت بود . با...
27 فروردين 1392

تولد دسته جمعی نی نی سایتی

عزیز دلم قرار شد با دوستهای نی نی سایتی یک تولد دسته جمعی بگیریم که فقط بچه ها و بابا و مامانها باشند که به فرشته هامون بیشتر خوش بگذره تاریخ 15 فروردین رو انتخاب کردیم همه مامانها با کمک هم تونستیم یک جشن خوب واسه شما بگیریم که به هممون انصافا خوش گذشت و بیشتر از همه به شما کوچولوهای بهاری . آخر مهمونی هم باباها اومدن و جالب اینجا بود که نیازی نبود که معرفی کنیم چون به محض ورود یکی از آقایون پدر! جیغ خوشحالی یکی از بچه ها بلند میشد و حمله به سمت ‍آقای پدر معرف حضور برای همه میشد . خوب حالا قسمتهایی از جشن رو به روایت تصویر توضیح میدم. میز کادوها و گیفتها     میز خوراکیها کادوهای مامان نیکای ع...
18 فروردين 1392

پریا و چادر نماز

عزیز دلم اونقدر عاشق اوس یی یا همون روسری خودمون و چادر هستی که روسریهای من شده بود چادرت! .یک روز مامان جون واست یک چادر نماز خوشگل دوختن و کلی ذوق کردی و حالاهر بار که من سجاده ام پهن میشه تو چادر به سر میای کنار من و اینجاس شروع عاشقانه های من و تو با خدا ! وایییییی که عاشق این لحظه های ناب هستم وقتی که تو زیر لب زمزمه میکنی وجودم پر میشه از خدا و عشق به خداچون تو رو به ما داد فقط باید اعتراف کنم وقتهایی که ناگهانی میایی و منو در حال نماز میبینی سریع میایی و مهر رو بر میداری و من می مونم با ادامه نماز بدون مهر پریا در حال سجده     پریا خانم بعد از اتمام نماز   قبول باشه عزیز دل مادر همیشه یاد خد...
16 فروردين 1392

دومبن بهار زندگی دختر بهاری من

تو گل سرخ منی تو گل یاسمنی تو چنان شبنم پاک سحری؟ نه از آن پاکتری تو بهاری؟ نه بهاران از توست از تو می گیرد وام هر بهار این همه زیبایی را هوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم تو   عزیز دل من ممنونم که زندگی ما رو بهاری تر کردی من و باباجون عاشقتیم این سفره هقت سین امسال ما که با کمک شما درست شد اینم پریا خانم با سفره هفت سین(قربونت برم که یک دقیقه نمی تونی یک جا وایستی )   ...
13 فروردين 1392

لغت نامه پریا در 22 ماهگی

دخترم! شیرین زبون من هر روز کلمات جدید با گویش کودکانه ات منو تا اوج میبره هیچ وقت فکرشم نمیکردم یک روزی برسه که من با گفتن یک کلمه نامفهوم و کودکانه تا به این حد شاد بشم لغت نامه پریا خانم گوش گولولو گوشواره لوب لوب لوبیا خایابا خراب الون الو عمون عمو او س یی روسری بابال موبایل داخه داغه دمکه دکمه ناس ناف(در لغت نامه ات ف نداری گل مامان) استاد افتاد تیپاک کتاب دوو س دا دوست دارم الله هم کی الله اکبر و در کل یعنی میخوایی نماز بخونی  باستا باب اسفنجی ...
2 فروردين 1392

سال 92 مبارک دخترمممم

دخترکم الان تقریبا 3 ساعت مونده به تحویل سال 92 یادتحویل سال 90 افتادم که تو رو باردار بودم و لحظه سال تحویل نیمه شب بود و من در خانه پدری و همراه پدرعزیزم و مادر مهربانم ودایی وحید و مهنوش جون(خانم دایی وحید)و مهرسا و متین و دایی حمید و سمانه جون(خانم دایی حمید) و سینا ودایی کوچیکه ،دایی مجید و دایی خودم ،دایی علی و خانمشون ،آنجلا جون بودیم و ......تنهای دعای سال نوی من سلامتی تو بود عزیز دل مادر و موقع تحویل سال 91 تو با ما بودی شاد و سلامت اینم عکس شما ،گل من در سال 91 حالا داره سال 92 میاد و آرزوی من اول از همه سلامتی تو و پدرت و وجود نفس گرم پدر و مادر من و بابا جونت هست ودوم اینکه امسال سال پر برکتی باشه برای ما و همه...
30 اسفند 1391