پریاپریا13 سالگیت مبارک

دخترآسمانی من

مراسم پوشک گیری آغاز می شود

دختر مامان از یکشنبه ،تاریخ 5 خرداد 92 ،تصمیم گرفتم که از پوشک بگیرمت. البته یک ماه بود که داشتم آماده ات میکردم یعنی با پوشک بودی ولی میبردمت دستشویی و با اونجا آشنات کردم و توضیح واضحات واست میدادم که همه میرن اینجا جیش و پی پی میکنن البته ببخشید و وقتی پی پی میکردی پی پی محترم رو با دستمال بر میداشتم و مینداختم توی دستشویی و بهت مگفتم که مامانی پی پی میخواد بره خونش باید باهاش بای بای کنیم تو هم با خوشحالی بای بای میکردی و منم سیفون رو میکشیدم و همچنان که پی پی میرفت به خونش به قول خودمون منم به یاد روزهای بارداریم و یکی از کابوسهای بارداریم فکر میکنم .اون چیه؟ میگم الان بهتون..... کابوس دوران بارداری من این بود که وقتی شما پی پ...
13 خرداد 1392

روز پدر مبارک

پدر یعنی آرامش پدر یعنی ستون خانه پدر یعنی آینده ،یعنی نگاه به آینده، یعنی نگرانیهایی که در آینده جا مانده اند. پدر یعنی رفتن به میان جامعه، خسته شدن در میان جامعه،برین در میان جامعه،خم شدن در میان جامعه،اما ایستادن در میان خانه،استوار ، بی تکان و بی لرزه دخترم ،عزیزم ،میخوام بدونی که باباجون واقعا همسری فداکار و دلسوز واسه من و پدری مهربون و عاشق واسه توست. میخوام اینجا بگم که وقتی تو به دنیای خاکی ما اومدی هیچ وقت بابا رو اینقدر خوشحال ندیده بودم نمیدونم خوشحالی باباجون از چه جنسی بود ولی میدونم با دیدن تو و بغل کردن تو کلی ذوق میکرد و پشت لبخندش یک حس غرور داشت . اینم اولین عکسی که باباجون چند ساعت بعد از تولدت با شما ...
1 خرداد 1392

جریان دختر آسمانی من!

پریا جونی، دختر آسمونی من میخوام بگم چرا میگم تو دختر آسمونی منو بابا هستی. وقتی شما رو باردار بودم وهنوز از وجود بهشتیت خبر نداشتم خواب میدیدم که رفتم توی تراس خونمون و داره بارون شدید میاد ، که عزیز جون تعبیرشون برکت و نعمت بود ماه آخر بارداریم خاله خودم خواب دیدن و بهم زنگ زدن که ملیحه خواب دیدم که یک دختر سفید با موهای مشکی پر کلاغی از آسمون روی یک تیکه ابر سفید اومد پایین و بعد گذاشتن توی بغلت و وقتی  که 9 ماهه بودی ستاره یاد گرفته بودی و تمام ستاره ها رو اعم از کتاب و توی رستوران و حتی ستاره های کف کفش اسپورتت رو که من و بابایی هم متوجهشون نشدیم رو شما رصد کردی و حالا هم که عزیز دل مادر دو ساله شدی تمام رنگها واست آبی ه...
26 ارديبهشت 1392

سرما و در باز!!

پریا خانم ما از موقع زمستون یاد گرفته که در وقتی بازه سرما میاد تو و ما سرما میخوریم و با اون زبون بچه گونه و خوردنیش میگه: در رو ببند سرد میاد ولی عزیز دل مادر هنوز نمیدونی که از کدوم در باز سرد میاد به قول خودت چند روز پیش خونه پدر جون و عزیز جون بودیم و شما میخواستین برید دستشویی و ببخشید چشمتون افتاد به در توالت فرنگی که باز بود ، یک نگاهی به من و یک نگاهی به در توالت فرنگی و با چشمهایی که توش پر از هیجان بود و انگار مطلب مهمی میخواستی بگی گفتیییییییییی: مامان در و ببند سرد میاد و من در حالی که میخندیدم بهت گفتم مامانی از هر در بازی سرما نمیاد که. وای که چقدردوست دارم شیرین زبون من ...
25 ارديبهشت 1392

پریا پیکاسو

عزیزم خیلی نقاشی کردن رو دوست داری باباجون واست دفتر نقاشی و مداد رنگی خریده و کلی باهاشون ذوق میکنی توی دفتر نقاشیت پر شده از دست و پای کوچولوت عاشق اینی که دست یا پات رو بذاری روی دفترت و با مداد دورشون خط بکشیم دفترت بوی پای فرشته گرفته کاش میشد دفترت رو هی پاره نمیکردی تا واسه همیشه نگهشون میداشتم چون میدونم روزی میرسه که هم تو و هم من و باباجون دلمون واسه این روزها خیلی تنگ میشه خیلی من و بابا خیلی دوستت داریم. اینم عکسهای پیکاسو کوجولوی من در حال نقاشی کردن ...
15 ارديبهشت 1392

قد و بالات رو قربون

ماشالا مامانی تند تند داری بزرگ میشی! حالا یک فرشته 87 سانتی شده سلطان روشنایی خونمون اگه گاهی دیدین توی روز چراغها روشن شد و یا توی شب یک دفعه همه جا تاریک شده بدونین که یک دختر خانمیییییییی قدش رسیده به کلید برق اینم عکسی که هنگام عملیات ازش گرفتم     اینم قیافش بعد از دستگیری     ...
15 ارديبهشت 1392

تولدت مبارک

امروز روز تولد توست گل بهاری من دو تا 365 روز، با هم بودنمان را جشن میگیریم با اومدن تو خوشبختی من و باباجون رو رنگ و لعاب دیگه ای به خودش گرفت رنگ گلهای بهاری بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست و قشنگترین روزم روز شکفتن توست تولدت مبارک     ...
15 ارديبهشت 1392

روز مادر مبارک

دخترکم ! شکوفه بهاری من، گل بهشتی من ، فرشته اردیبهشتی من با اومدنت دو ساله که به من واژه مقدس مادر رو هدیه کردی دو ساله که میفهمم مادر یعنی چه دو ساله که فهمیدم مادر یعنی عاشق همیشه نگران دو ساله که فهمیدم مادر یعنی بی خوابی شبانه برای اینکه نکنه تو پتو روت نباشه ، نکنه تبت از 38 بره بالاتر دو ساله که فهمیدم مادر یعنی وقتی خواب بد میبینی دستهات رو بگیره و موهات رو نوازش کنه تا تو آروم بگیری دو ساله که فهمیدم مادر شدن یعنی با لبخند های تو بخندی توی این دو سال فهمیدم سنگینی این واژه مقدس را بر شانه های ضعیفم حالا میفهمم مادرم ،که  تو چرا همیشه نگران بودی و من  چه بی رحمانه محاکمه ات میکردم . دوستت دارم مامان ...
15 ارديبهشت 1392

بذار بو کنم عطر تنت رو عزیز دل مادر!

عزیز دلم تازگیها وقتی میخوای بخوابی خودت رو میچسبونی بهم و منو تند تند بو میکنی نمیدونی که من بیشتر از تو با بوی تن بهاریت سر مست میشم اونقدر بوی بدن کوچولوت به من آرامشی بزرگ میده که با هیچی عوضش نمیکم   ...
27 فروردين 1392

پریا مریض میشود

عزیزم الان چهار  روزه که مریضی یک بیماری ویروسی که بین کودکان شایع شده،این بود تشخیص دکترت،روز اول تهوع داشتی و بعد هم بی حال همش دلت میخواد که بخوابی و وقتی با بی حالی میگی مامان جون لالا دارم انگار قلبم از سینه کنده میشه . گل مادر هر وقت مریض میشی فقط من نیستم که برات مادری میکنم ، دل یک مادر مهربون دیگه هم واست ،یا بهتر بگم واسمون میتپه اونم کسی نیست جز عزیز جونت. و من توی این لحظات سخت میفهمم  مادر که میشی باید تا آخر عمرت مادری کنی . همین جا میتونم بگم که همیشه همه زحمتهای ما چه موقعی که شما نبودی  و باباجون ماموریت میرفت و چه وقتی باردار بودم شما رو و چه حالا که به دنیا اومدی خونه عزیز جون و پدر جونت بود . با...
27 فروردين 1392